English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6833 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Turn left at the traffic lights. از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
traffic light U چراغ راهنمایی
traffic signal U چراغ راهنمایی
traffic lights U چراغ راهنمایی
lightest U چراغ راهنمایی
light U چراغ راهنمایی
lighted U چراغ راهنمایی
Turn left at the next corner. سر پیچ بعدی به چپ بپیچید.
Wrap it up in gift paper. U آنرا در کاغذ هدیه بپیچید
Turn right at the next corner. سر پیچ بعدی به راست بپیچید.
Please turn left now. U لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
Turn right at the next corner. سر پیچ بعدی به دست راست بپیچید.
guidance U راهنمایی
orientate U راهنمایی
a piece of advice U یک راهنمایی
instructions U راهنمایی
admonition U راهنمایی
instruction U راهنمایی
orientates U راهنمایی
steerage U راهنمایی
orientation U راهنمایی
leading U راهنمایی
orientating U راهنمایی
leads U : راهنمایی رهبری
instruction U راهنمایی کردن
marshals U راهنمایی کردن با
lead U : راهنمایی رهبری
redirection U راهنمایی مجدد
pilotage U راهنمایی کشتی
instructions U راهنمایی کردن
marshaling U راهنمایی کردن با
marshalled U راهنمایی کردن با
aim U مراد راهنمایی
aimed U مراد راهنمایی
aims U مراد راهنمایی
main U ی تر راهنمایی میکند
marshal U راهنمایی کردن با
marshaled U راهنمایی کردن با
guidable U قابل راهنمایی
a quick word of advice U یک راهنمایی کوچک
guided U راهنمایی کردن
misdirection U راهنمایی غلط
herald U راهنمایی کردن
heralded U راهنمایی کردن
heralding U راهنمایی کردن
heralds U راهنمایی کردن
guide U راهنمایی کردن
airt U راهنمایی کردن
vocational guidance U راهنمایی شغلی
admonitions U تذکر راهنمایی
guides U راهنمایی کردن
conduce U راهنمایی کردن
educational guidance U راهنمایی اموزشی
misguide U بد راهنمایی کردن
indication signs U علایم راهنمایی
intelligence office U دفتر راهنمایی
directing U راهنمایی کردن
road traffic offences U جرائم راهنمایی و رانندگی
redirecting U دوباره راهنمایی کردن
misdirects U راهنمایی غلط کردن
misdirected U راهنمایی غلط کردن
redirect U دوباره راهنمایی کردن
misdirect U راهنمایی غلط کردن
lead out of danger U با راهنمایی از خطر رهانیدن
redirected U دوباره راهنمایی کردن
leading question U پرسش راهنمایی کننده
leads U رهبری کردن راهنمایی
misdirecting U راهنمایی غلط کردن
child guidance clinic U درمانگاه راهنمایی کودک
lead U رهبری کردن راهنمایی
guides U راهنمایی کردن غلاف
guided U راهنمایی کردن غلاف
guide U راهنمایی کردن غلاف
leading questions U پرسش راهنمایی کننده
redirects U دوباره راهنمایی کردن
instruct U اموختن به راهنمایی کردن
instructing U اموختن به راهنمایی کردن
instructed U اموختن به راهنمایی کردن
directional U وابسته به راهنمایی و هدایت
department of motor vehicles [DMV] [American E] U اداره راهنمایی و رانندگی
instructs U اموختن به راهنمایی کردن
vehicle registration office U اداره راهنمایی و رانندگی
pilot U راهنمای ناو راهنمایی کردن
piloted U راهنمای ناو راهنمایی کردن
guidance U راهنمای طرح ریزی راهنمایی
directs U مستقیم راست راهنمایی کردن
directed U مستقیم راست راهنمایی کردن
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
pilots U راهنمای ناو راهنمایی کردن
guide U راهنمایی کردن تعلیم دادن
beacons U باچراغ یانشان راهنمایی کردن
beacon U باچراغ یانشان راهنمایی کردن
Road signs U علائم راهنمایی و رانندگی جاده
guides U راهنمایی کردن تعلیم دادن
guided U راهنمایی کردن تعلیم دادن
advisory system U سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
character guidance U راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
instruction U راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instructions U راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
commenting U نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
pillotage U وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
point duty U نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
to bow in or out U با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
commented U نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
comment U نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
compliance index U شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
call time U تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
perverse verdict U رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
cue U اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cues U اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
lampers U چراغ
lampad U چراغ
lamplighter U چراغ چی
overtaking light U چراغ
lamp چراغ
white steaming light U چراغ
lamps U چراغ
nightlights U چراغ کم سو
nightlight U چراغ کم سو
fixed light U چراغ ثابت
fanal U چراغ گشتی
torch light U چراغ قوهای
flash light U چراغ قوه
electric torch U چراغ قوهای
flashing light U چراغ چشمک زن
light U چراغ برق
gas flame U چراغ گازی
gaslight U چراغ گاز
nightlights U چراغ خواب
head lamp U چراغ پیشانی
incandescent mantle U توری چراغ
electric lamp U چراغ برق
electric bulb U چراغ برق
indicator U چراغ راهنما
riding lights U چراغ لنگر
battery lamp U چراغ قوه
battle lantern U چراغ خطرجنگی
battle lights U چراغ پلیس
blinker U چراغ چشمک زن
lampron U چراغ موشی
dashboard light U چراغ داشبورد
dim light U چراغ جنگی
dome light U چراغ برجک
anchor light U چراغ لنگر
nightlight U چراغ خواب
lucernal U چراغ دار
mantle burner U چراغ توری
mantle lamp U چراغ توری
miner's lamp U چراغ معدن
stereopticon U چراغ عکس
standing light U چراغ پلیسی
standing light U چراغ ثابت
safety lamp U چراغ ایمنی
safety lamp U چراغ اطمینان
occulting light U چراغ ممتد
paraffin oil U نفت چراغ
come-ons U چراغ زدن
pressure lamp U چراغ تلمبهای
pocket lamp U چراغ قوه
portable standard U چراغ ایستا
portable lamp U چراغ گردان
portable lamp U چراغ سیار
light list U چراغ نامه
light line U خط چراغ جنگی
indicating lamp U چراغ راهنما
leading lights U چشم و چراغ
leading light U چشم و چراغ
lampshades U گنبدهی چراغ
lampshade U گنبدهی چراغ
come-on U چراغ زدن
kerosine U نفت چراغ
kerosone U نفت چراغ
lamp stand چراغ دان
warning light U چراغ خطر
lampblack U دوده چراغ
stop light U چراغ ترمز
lamppost U تیر چراغ
landing light U چراغ فرود
stop lamp U چراغ ترمز
light house U چراغ دریایی
portable standard U چراغ مطالعه
torches U چراغ قوه
mantles U توری چراغ
mantle U توری چراغ
lanterns U چراغ توری
lanterns U چراغ دریایی
lanterns U چراغ بادی
lantern U چراغ توری
lantern U چراغ دریایی
gas light U چراغ گازی
gas lights U چراغ گازی
blowtorch U چراغ جوشکاری
beacon U چراغ دریایی
flashlights U چراغ قوه
flashlight U چراغ قوه
lamp-posts U تیر چراغ
lamp-post U تیر چراغ
lamp post U تیر چراغ
light bulbs U چراغ برق
light bulb U چراغ برق
Recent search history Forum search
1wooden poles
1در دیکشنری برای سنج که آلت موسیقی است "جلنگ جلنگ" آورده است که منطقی به نظر نمیرسواژه مورد نظر clang میباشد لطفا راهنمایی کنید چه واژه جایگزین بهتری میتوانم استفاده کنم با توجه به اینکه ترجمه میکنم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com